اخی .خیلی نگام میکرد.هردوتظاهرمیکردیم که خیلی خوش اخلاقیم .
هردومون اصلاطوری باهم خوب رفتارکردیم که انگارنه انگاردعواومشاجره ای بینمون بوده!انگارهردویه تصمیم گرفته بودیم .
اکثراوقات میخندیدیم تابهم ثابت کنیم خوش اخلاقیم واخلاقمون بدنیست. هی زیرچشمی نگام میکردواصلانم اروم نمیگرفت سعی داشت جایی باشه که منم.
خلاصه خیلی خوش گذشت .لحظه آخرم وقتی داشت بامامانم خداحافظی میکردنگام کردوگفت:حتماتشریف بیارید!منم خندیدم گفتم باشه حتما!
اون موقع هم که بازی والیبال گذاشته بودهمه میخواستن برن اما ف گفت :فقط یه گل دیگه .یکم دیگه صبرکنیدبعدمیریم .بعدفروغ باصدای بلندگفت
میبینی دلش نمیادکه بره.بعدمن خندیدم گفتم اره ومنوف همونگاه کردیم وخندیدیم .حســـــــ قشنگی بود!
وقتی هم میخواست بره خودش اومدجلوازم خداحافظی کرد.ورفتــــــ.منم خیلی اصرارکردم جلوش میگفتم فروغ بمون دیگه!اونم هی نگاه میکردمیخندید.
به فروغم گفتم بروازش عذرخواهی کن بگوببخشیدبابت رفتاربدم.راستی ب هم گوشی خریده .حتمابادوست دخترش میحرفیده چرابیادخونه ما.هه.
وقتی ازم خداحافظی کردوسرشوانداخت پایین حس قشنگی بود.امامیخوام خطموعوض کنم.
نمیدونم اون عوضی کی بودکه حتی میگفت درخونتون خیلی شلوغ بودمهمون دارین ؟اسمم بلده.چیشش .خطموعوض کنم بهتره.
حالاببینم ف درمقابل معذرت خواهیم چی میگه بای
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0